الینا جانالینا جان، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
یسنا جانیسنا جان، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

الینای من

اولین سفر به تبریز

اولین سفر ناناز مامان به تبریز ١٠ خرداد بود من و بابا علی و الینا جونم ساعت ٧ بعد از ظهر چهار شنبه حرکت کردیم و فردا ظهر رسیدیم تبریز و رفتیم خونه مامان من. دختر نازم تو راه اصلا مامانو باباشو اذیت نکرد چون الینا جون اولین بار بود خونه مادربزرگ و دایی ها می رفت همه حسابی تحویلش گرفتنو براش کادو آوردن دیگه اینکه همه چند روز کارو تعطیل کردن و هر روز به یکی از شهرهای اطراف تبریزمی رفتیم و خوش میگذروندیم. عکسا در ادامه مطلب : اولین سفر ناناز مامان به تبریز ١٠ خرداد بود من و بابا علی و الینا جونم ساعت ٧ بعد از ظهر چهار شنبه حرکت کردیم و فردا ظهر رسیدیم تبریز و رفتیم خونه مامان من. دختر نازم تو راه اصلا مامانو باباشو اذیت نکرد ...
2 تير 1391

تولد 5 ماهگی عسل مامان

عزیز دلم ١٣ خرداد ٥ ماهش تموم شد و وارد ششمین ماه زندگیش شد. وزن: ٥٨٠٠ گرم تازه شروع کردیم به غذای کمکی. فعلا حریره بادوم و آب سیب پخته بهش میدم خیلی اسباب بازی دوست داره ولی زود براش تکراری میشه ٢٣ اردیبهشت برای اولین بار پاهای کوچولوشو سمت دهنش برد. عاشق اینکه سوار ماشینشه و براش آهنگ بزاریم تا بخوابه. هنوز سینه خیز نمیره  وقتی یه چیز جالب میذارم جلوش خیلی تلاش میکنه و دست و پا میزنه که بهش برسه. دیگه اینکه ٢٤ اردیبهشت الینا خانم ما برای اولین بار سرما خورد فرداش با مادر جون (مامان بابایی)  پیش خانم دکتر بردیمش و خانم دکتر شربت سرماخوردگی داد. الینا جون هم سر وقت داروهاشو خورد و زود خوب شد ...
23 خرداد 1391

الینای 4 ماهه

الینا , عسل خانوم ما 13 اردیبهشت 4 ماهش تموم شد و وارد 5 ماهگی شد. وزن: 5300 قد: 65 دور سر: 41 16 اردیبهشت واکسن 4 ماهگیشو زدیم یه کوچولو تب کرد ولی زیاد اذیت نشد. 22 فروردین : اولین بار کامل غلت زد (فقط سمت چپ میتونه غلت بزنه). 23 فروردین : اولین بار با صدا خندید دیگه اینکه عزیز دل مامان خیلی شیطون بلا شده دوست داره یکی کنارش بشینه و باهاش حرف بزنه. صبح که از خواب پا میشه فقط میخنده . وقتی شیر میخوره انگشتمو تو دستش میگیره . وقتی از خوابیدن خسته میشه کمرشو میاره بالا که بلندش کنیم . دوست داره سبیلای بابا بزرگشو بگیره .بیشتر از همه برا عمو احسانش میخنده .   الینا در حال غلت زدن   ...
15 ارديبهشت 1391

دوری من و الینا

سلام به همه دوستای گلم خیلی وقته که نیومده بودم تو نت دلم برا همتون تنگ شده بود. تو این مدت که نبودم روزهای بدی داشتیم . من به خاطر مریضی که داشتم مجبور شدم دخمل گلمو تنها بزارم و بیمارستان بستری بشم و 4 روز اونجا باشم تو این مدت همه خیلی اذیت شدن مخصوصا علی عزیزم و مامان علی که از الینا مراقبت میکردن ولی بیشتر از همه دختر نازم اذیت شد آخه مجبور بود بعضی وقتا شیر خشک بخوره  یا با پریسا (دختر پسر خاله بابایی) شریک بشه و شیر مامان پریسارو بخوره. دوری از الینا خیلی برام سخت بود حتی سختر از درد بعد عمل ولی خدارو شکر همچی به خوبی تموم شد . دختر نازم:   منو ببخش که تنهات گذاشتم مامانی قول میده که همیشه پیشت باشه علی عزیزم:...
10 ارديبهشت 1391

عکسای نوروز 91

عکسای نوروز 91 و سفر به شیراز چون هوا  سرد بود وهمش بارون میبارید نتونستیم تو شیراز از الینا عکس بگیریم. سفره هفت سین شهر مرودشت چون بارون می بارید الینا خانوم نتونستن از ماشین پیاده بشن     الینا جون کنار سرو ابرکوه شاپرک مامان تو ماشین دایی محمد         ...
16 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به الینای من می باشد