واکسن و چکاپ 6 ماهگی
سلام به همه دوستای گلم.
امیدوارم که خوب باشید.
روز چهار شنبه 14 خرداد ساعت 8/5 صبح مامان و بابای بابا علی اومدن که با هم بریم واکسن 6 ماهگی الینا جوونی رو بزنیم.
مثل همیشه بابا علی نیومد چون دوست نداره گریه دخملشو ببینه .(البته هر 5 دقیقه یه بار زنگ میزد و حال الینا رو میپرسید)
وقتی رسیدیم درمانگاه اول خانم دکتر قد و وزن الینا خانمو اندازه گرفت.
وزن : 6500 گرم
قد : 67 سانت
دور سر : 42 سانت
بعد رفتیم اتاق تزریقات واکسن بعد از کلی معطل شدن آقاهه اومد که واکسن بزنه .
همین که اومد تو اتاق و چشم الینا جونی به آقاهه افتاد شروع کرد گریه کردن وقتی هم واکسن زد دخملم کلی گریه کرد (بیشتر از دفعه های قبل) .
خدارو شکر بعد از واکسن تب زیادی نداشت
عکسا در ادامه مطلب:
سلام به همه دوستای گلم.
امیدوارم که خوب باشید.
روز چهار شنبه 14 خرداد ساعت 8/5 صبح مامان و بابای بابا علی اومدن که با هم بریم واکسن 6 ماهگی الینا جوونی رو بزنیم.
مثل همیشه بابا علی نیومد چون دوست نداره گریه دخملشو ببینه .(البته هر 5 دقیقه یه بار زنگ میزد و حال الینا رو میپرسید)
وقتی رسیدیم درمانگاه اول خانم دکتر قد و وزن الینا خانمو اندازه گرفت.
وزن : 6500 گرم
قد : 67 سانت
دور سر : 42 سانت
بعد رفتیم اتاق تزریقات واکسن بعد از کلی معطل شدن آقاهه اومد که واکسن بزنه .
همین که اومد تو اتاق و چشم الینا جونی به آقاهه افتاد شروع کرد گریه کردن وقتی هم واکسن زد دخملم کلی گریه کرد (بیشتر از دفعه های قبل) .
خدارو شکر بعد از واکسن تب زیادی نداشت
الینا آماده شده که بره واکسن بزنه
بعد از زدن واکسن (خونه پدر جونی)
عسلم اینجا داره با مادر جونش حرف میزنه